کد خبر: ۱۰۱۲۹
۰۹ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰

قصه فرار دختر خان پایین؛ ازدواج به رسم پیر پایین خیابان

دختر خان ده پایین که دل در گرو حاج علی ‏اصغر عبدالجوادی نودهی، خان‌زاده ده بالا داشت، عاقبت دل به دریا زد و شبانه ترک دیار کرد که ترک یار نکرده باشد. از سبزوار آمد و آمد و آمد تا رسید به مشهد.

قرار بود این مطلب زودتر از این حرف‏ ها و به شکلی دیگر چاپ شود اما اجل مهلت نداد و ما باز هم دیر رسیدیم. قرار بود از پیرمرد محله و دخترش گزارشی داشته باشیم و هم پای خاطرات آن‏ها قدم بزنیم اما امروز، پیرمرد رفته و حرف ما را با خود برده و ما را با یادداشتی تنها گذاشته است. «حاج علی ‏اصغر عبدالجوادی نودهی» به هنگام فوت، به اعتبار شناسنامه صدویک‌سال و به نقل بستگان، حدود صد و ده سال سن داشت. 

 

قصه پیرمردی که غم نداشت

دختر خان ده پایین که دل در گرو خان‌زاده ده بالا داشت، عاقبت دل به دریا زد و شبانه ترک دیار کرد که ترک یار نکرده باشد. از سبزوار آمد و آمد و آمد تا رسید به مشهد، جایی که محبوبش ناگزیر از خدمت سربازی زیر پرچم قاجار بود.

رسیدن دخترک به شهر همان و رسیدن روزهای سخت همان؛ آمدن چندباره اهالی ده به شهر و برگرداندن دختر به ده همان و برگشتن چندباره دختر به شهر همان. عاقبت دو خان‌زاده به عقد و وصال هم درآمدند. دختر خان پایین شد «پرستار» که مرهم دل‏ های مجروح باشد («خسروآبادی» دیروز، نام خانوادگی اش را عوض کرد و شد «پرستار») پسر خان بالا هم رفت به دکان کفاشی، کفاش شد در پنجراه  محله پایین‌ خیابان، کوچه عیدگاه...

عشق خان‌زاده‌‏ها بود تا روزی که دختر -که حالا گیس‏‌هایش سفید بود مثل دندان‏‌هایش- درگذشت. خان‌زاده ده بالا که حالا پیرمردی بود، بیست‌وپنج سال بعد از او زندگی کرد؛ ازدواج نکرد تا در کنار تنها یادگار همسرش، تنها فرزندشان «زهرا» باشد. این همراهی پیرمرد را صاحب ۶ نوه، ۹ نبیره و یک نتیجه کرد که اگر عمر پیرمرد به دنیا بود، چند ماه بعد، چشمش روشن می‏ شد، یعنی دوباره روشن می‏‌شد به دیدن نبیره دهمی و نتیجه‌های دومی و سومی!

پدربزرگ، دل خانواده بود. نوه‏‌ها و نبیره‌ها دوستش داشتند. هنگام مرگ، هر سه نوه پسری او در کنارش بودند و دست او در دست آن‏ها. زهراخانم هم تا آخرین لحظه عمر، کنار پدرش ماند و نه تنها حق فرزندی را تمام و کمال به جا آورد که مثل مادری دلسوز، پیرمرد کهن‌سال را‌ تر و خشک کرد. زندگی زهراخانم در همه این سال‌ها، وقف آسایش پدر پیری شد که چشم و چراغ خانواده و آبروی اهل محل بود.

 

مرگی در ستایش زندگی

یکی از ویژگی‌های جالب پیرمرد محله حاج علی ‏اصغر عبدالجوادی نودهی یا همان خان‌زاده  ده بالا علاقه زیادش به زندگی بود. امید زياد او به زندگی موجب شده بود که هیچ‌کس تا آخرین لحظه زندگی، حرفی درباره  مرگ از دهانش نشنود. همیشه از خدا می‏ خواست برایش عمر طولانی و باعزت قرار دهد و در سخت ‏ترین شرایط زندگی و بیماری، از خداوند، سلامتی و شفا طلب می‏کرد. نگران مرگ نبود اما زندگی را با تمام وجود دوست داشت و آن را ستایش می‏ کرد.

 

یک دستور پزشکی برای صد و ده ساله شدن!

همه اهل عیدگاه می‌‏دانند که تسلط او بر امور شخصی و روزمره‌‏اش بی ‏نظیر بود. بسیار مرتب و منظم بود و به مرتب لباس پوشیدن و تغذیه خوب، بسیار اهمیت می ‏داد. برنامه غذایی خاص پدربزرگ از یک توصیه پزشکی خودیافته(!) پيروي می‌‏کرد: «کم بخور، خوب بخور»؛ جمله‌‏ای که مدام از وی شنیده می‏ شد. او هیچ وقت زیاده‏ خواری یا اسراف نمی‏ کرد، بلکه  همواره غذای عالی و مغذی مي‌خورد.

 

حیرت احمدشاه

بیشتر روزهاي میانسالی ‏اش را سحرخیز بود و در جوانی هم سوارکاری سرآمد بود؛ این را قدیمی‏ ها بهتر به ‏یاد دارند. شاهد مثال این چيزي است که خود او نقل می‏ کرد. وقتی در رژه سپاه احمدشاه قاجار، اسبش رم می‏ کند، خودش را با یک دست از زیر اسب به بالا می‌‏کشد و به‌سرعت روی زین می‏ نشیند؛ احمدشاه هم که از این بدل کاری او به وجد آمده، او را صله می‏‌‎دهد و تحسین می‏ کند.

 

وقتی در رژه سپاه احمدشاه قاجار، اسبش رم می‏ کند، خودش را با یک دست از زیر اسب به بالا می‏‌کشد 

حج در صدسالگی

پایداری در امور معنوی از دیگر ویژگی‏ های حاج علی ‏اصغر عبدالجوادی نودهی بود؛ هیچ وقت نماز اوّل وقتش ترک نشد و تا وقتی پزشک، او را از روزه ‏داری منع نکرده بود، هم روزه و هم ديگر عبادات خود را با دقت تمام انجام می‏ داد. معمول بود پس از نماز، دقایق زیادی را به دعا برای سلامت خود و دیگران اختصاص ‏دهد و جالب آن که هیچ وقت سلام و صلوات بر شهدای دفاع مقدّس و روح امام راحل(ره) را فراموش نمی‏ کرد. او که در جوانی تمکن مالی چندانی نداشت، نتوانست مثل خیلی از هم‌سن‌وسال‏ هایش حاجی شود برای همین در سن صد و چندسالگی به حج مشرّف شد. 

 

پایان یک قرن زندگی

جوان عاشق‌پیشه یک قرن پیش، تا همین چند روز قبل یکی از پیرترین پدرهای منطقه ثامن بود. پدر پیری که همچون درختی گران‌بار، پس از ریشه‌دادن و جوانه‌زدن، پس از برگ‌دادن و به‌بارنشستن، رفته‌رفته بار و برش را از دست داد تا به طبیعی ‏ترین شکل، حیات این جهانی را بدرود گوید و حیاتی دوباره و دیگر را تجربه کند. «حاج علی ‏اصغر عبدالجوادی نودهی» در نهایت سعادت این جهانی، در سایه عزت و افتادگی، درگذشت در حالی که خانواده اش او را دربرگرفته بودند و به‌آرامی، برای هجرتش می‏ گریستند. روحش شاد.

 

* این گزارش شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۱ در شماره ۲۰ شهرآرا محله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44